English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1408 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
imposition of hands U هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tasking U سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
luck penny U پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
luck money U پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
patenting U امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
patent U امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
patents U امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
patented U امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
impropriate U حرام کردن بدست غیر روحانی دادن
to give ones heart to a person U دل بکسی دادن
toincrease any one's salary U اضافه حقوق بکسی دادن
To give somebody a few days grace . U بکسی چند روز مهلت دادن
spiritualization U جنبه روحانی دادن به
to show one out U راه بیرون رفتن را بکسی نشان دادن
commission U ماموریت دادن
commissioning U ماموریت دادن
commissions U ماموریت دادن
assignment U ماموریت دادن انتقال افهار
commissioning U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissions U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
assignments U ماموریت دادن انتقال افهار
commission U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
diverts U تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
divert U تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
diverted U تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
aborts U عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborting U عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborted U عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
detailing U بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
detail U بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
blue flag U پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
sederunt U جلسه روحانیان کلیسا اعضای جلسه روحانی شورای روحانی
bequeaths U بکسی واگذار کردن
to give one the knee U بکسی تواضع کردن
bequeathing U بکسی واگذار کردن
to give one the knee U بکسی تعظیم کردن
to read one a lesson U بکسی نصیحت کردن
to give heed to any one U بکسی اعتنایاتوجه کردن
bequeathed U بکسی واگذار کردن
To spit at someone (something). U بکسی (چیزی ) تف کردن
to take pity on any one U بکسی رحم کردن
bequeath U بکسی واگذار کردن
to lay violent handsonany one U اعمال زورنسبت بکسی کردن دست زوربرکسی دراز کردن
task component U بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
task unit U نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
to run upon any one U بکسی برخورد یا تصادف کردن
deriding U بکسی خندیدن استهزاء کردن
to pelt some one with stones U باسنگ بکسی حمله کردن
derides U بکسی خندیدن استهزاء کردن
pull through U در سختی بکسی کمک کردن
to pelt some one with stones U سنگ بکسی پرت کردن
toa the life of a person U سوء قصدنسبت بکسی کردن
to ply any one with drink U باصرارنوشابه بکسی تعارف کردن
to serve notice on a person U رسما بکسی اخطار کردن
derided U بکسی خندیدن استهزاء کردن
deride U بکسی خندیدن استهزاء کردن
printed U روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
prints U روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
breakfall U قرار دادن بازوان و پا در زیربدن هنگام افتادن
print U روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
to follow any ones example U سرمشق کسیراپیروی کردن بکسی تاسی کردن
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
to bechon to a person to come U اشاره بکسی کردن برای دعوت وی
to do make or pay obeisance to U بکسی تواضع یا باسر سلام کردن
to snap one's nose or head off U بکسی پریدن واوقات تلخی کردن
To look fondly at someone . U با نظر خریداری بکسی نگاه کردن
to serve a legal p on any one U ورقه قانونی بکسی ابلاغ کردن
etherealize U روحانی کردن
spiritualize U روحانی کردن
to run in to a person U دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
to palm off a thing on aperson U چیزیرا با تردستی بکسی رساندن یابراوتحمیل کردن
secularises U غیر روحانی کردن
secularizes U غیر روحانی کردن
secularised U غیر روحانی کردن
priests U روحانی کشیشی کردن
secularized U غیر روحانی کردن
priest U روحانی کشیشی کردن
secularising U غیر روحانی کردن
deconsecrate U غیر روحانی کردن
secularize U غیر روحانی کردن
secularizing U غیر روحانی کردن
defrock U خلع کسوت روحانی کردن
deploying U اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploy U اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploys U اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
revest U جامه روحانی پوشیدن روکش کردن
despiritualize U فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
clear one's ears U متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
to second somebody U ماموریت کسی را به جای دیگری منتقل کردن [اصطلاح رسمی]
to take counsel of one'spillow U شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
to consult one's pillow U هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
boot U خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
plegaphonia U گوش کردن صدای سینه هنگام دق خشکنای
noil U خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
to cry wolf too often U کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
wheat germ U گیاهک گندم که هنگام اسیاب کردن جدا میشود
shadow RAM U ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
piezoelectric U ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
paralleling U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
paralleled U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
parallel U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
swagger cane U عصای کوچکی که سربازان هنگام گردش کردن در دست میگیرند
parallelled U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
parallelling U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
parallels U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
kermit U پروتکل ارسال فایل هنگام بار کردن داده با مودم
war head U قسمت قابل انفجار اژدر که هنگام مشق کردن برداشته میشود
hard hyphen U خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
anchor block U بلوکهایی که جهت مهار کردن لوله هنگام نصب کار گذاشته میشوند
to play a trick on any one U بکسی حیله
to spat at U تف بکسی انداختن
drop by U بکسی سر زدن
to ride one down U سواره بکسی
to run across or against U بکسی تاخت
snap a person's nose off U بکسی پریدن
to face any one down U بکسی تشرزدن
snap a person's head off U بکسی پریدن
to play one f. U بکسی ناروزدن
to believe in a person U بکسی ایمان اوردن
Dont you dare tell anyone . U مبادا بکسی بگویی
to do make or pay obeisance to U بکسی احترام گزاردن
to paddle one's own canoe U کار بکسی نداشتن
to yearn to U بکسی اشتیاق داشتن
to serve one a trick U بکسی حیله زدن
serve one a trick U بکسی حیله زدن
write U خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
writes U خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
retaliate U عین چیزی را بکسی برگرداندن
to put a slur on any one U لکه بدنامی بکسی چسباندن
retaliates U عین چیزی را بکسی برگرداندن
heteroplasty U پیوندبافته کسی بکسی دیگر
to give one the straight tip U محرمانه چیزیرا بکسی خبردادن
retaliated U عین چیزی را بکسی برگرداندن
retaliating U عین چیزی را بکسی برگرداندن
unwordly U روحانی
herdsmen U روحانی
spiritually U روحانی
unfrocked U روحانی
herdsman U روحانی
ethereal U روحانی
heavenly U روحانی
spiritualists U روحانی
spiritualist U روحانی
clergyman U روحانی
clergymen U روحانی
anagogic U روحانی
spiritual U روحانی
etherean U روحانی
unworldly U روحانی
marabou U روحانی
sacred U روحانی
marabout U روحانی
discipline U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
to have recourse to a person U بکسی توسل جستن یامتوسل شدن
to think highliy of any one U نسبت بکسی خوش بین بودن
favoritism U استثناء قائل شدن نسبت بکسی
to swear tre sonagainstany one U سوگند برای خیانت بکسی خوردن
prejudice agaiast a person U غرض نسبت بکسی از روی تعصب
write black printer U چاپگری که تونر آن نقط های که توسط لیزر گرم شده است در هنگام اسکن کردن تصویر می چستد
hymns U سرود روحانی
hymn U سرود روحانی
temporal U غیر روحانی
pater U پدر روحانی
laywoman U زن غیر روحانی
spiritual U روحانی معنوی
lays U غیر روحانی
heavenliness U روحانی الوهیت
charisma U جذبه روحانی
padres U پدر روحانی
spirilual nutriment U غذای روحانی
pastor U پیشوای روحانی
residentiary U روحانی مقیم
hierarch U رئیس روحانی
pastorate U پیشوایی روحانی
copartnership U ردای روحانی
pastors U پیشوای روحانی
prelacy U حکومت روحانی
spirituality U عالم روحانی
padre U پدر روحانی
perdition U مرگ روحانی
lay U غیر روحانی
It is for your own ears. U پیش خودت بماند ( بکسی چیزی نگه )
smoke test U بررسی تصادفی برای اینکه ماشین باید در صورتی که هنگام روشن کردن دود ایجاد نشود کار کند
head switching U فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی
hiearchic U وابسته به سران روحانی
heaven U خدا عالم روحانی
layman U شخص غیر روحانی
inquisitional U وابسته به دادگاه روحانی
heavens U خدا عالم روحانی
laymen U شخص غیر روحانی
rapture U وجد روحانی ربایش
gnosticism U فلسفه عرفانی یا روحانی
pneumatology U مبحث موجودات روحانی
apostles U عالیترین مرجع روحانی
subdeacon U معاون گماشته روحانی
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1Arousing
1pedal pamping
1construed
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com